جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کاکو
(اِ.) برادر مادر، دایی.
ک
معین
کاچ
(اِ.) تارک سر، فرق سر. کاج و کاچک نیز گویند.
ک
معین
کاویان
(ص.) پادشاهی، سلطنتی.
ک
معین
کاهن
(هِ) (ص.)۱- روحانی مصریان باستان، بابلیان و یهودیان.۲- فال گیر، غیب گ...
ک
معین
کانا
(ص.) نادان، ابله، بی خرد.
ک
معین
کامستن
(مِ تَ) (مص م.) بر هم زدن معامله، دبه درآوردن.
ک
معین
کالک
(لَ) (اِمصغ.) نوعی خربزة کوچک.
ک
معین
کاکلی
(کُ) (ص نسب. اِمر.) پرندهای است از گونههای جل که در روی سر دارای چن...
ک
معین
کاپیچ
(ص فا. اِ.)۱- لفافهای که زردوزان برای قماش سازند.۲- دسته و بسته.
ک
معین
کاوی
(اِ.) دارویی که سبب سوختن و ضمناً تصلب دهانة عروق و محل بریدگی و زخم ...
«
‹
24
25
26
27
28
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها