بایگانی‌های ک - صفحه ۲۷ از ۱۵۰

ک معین

(دَ) (مص ل.) کاستن، کم شدن.

ک معین

(پِ) (اِ.) نیمکت بزرگ پشت دار. ؛ ~ ی تختخواب شو نوعی کاناپه که باز می...

ک معین

(مِ) (اِفا.) پنهان شونده، پوشیده شونده.

ک معین

(دَ) (مص ل.)۱- آشفته شدن، ژولیده شدن.۲- گریختن.

ک معین

(اِ.) آلات و ادوات، اسباب خانه.

ک معین

(دَ رَ) (اِ.) درفش منسوب به کاوة آهنگر.

ک معین

۱ - (ص نسب.) منسوب به کاه.۲- ساخته شده از کاه.۳- به رنگ کاه (از مایه‌...

ک معین

(اِ)۱ - ترعه، مجرای وسیع بین دو دریا که برای عبور کشتی ساخته می‌شود.۲...

ک معین

(مِ لَ نْ) (ق.) به طور کامل، تماماً.

ک معین

(بْ) (اِمر.) قطر دهانة لولة توپ یا تفنگ.

سایدبار