جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کاکو
(اِ.) برادر مادر، دایی.
ک
معین
کاچ
(اِ.) تارک سر، فرق سر. کاج و کاچک نیز گویند.
ک
معین
کاویان
(ص.) پادشاهی، سلطنتی.
ک
معین
کاهو
(اِ.) گیاهی از تیرة مرکبان با برگهای سبز و درشت قابل خوردن.
ک
معین
کاناز
(اِ.) = کناز: بن خوشة خرما، آن جا که به نخل چسبیده.
ک
معین
کامل
(مِ) (ص.)۱- درست، بی نقص.۲- فاضل، دانا.
ک
معین
کالی
۱- (اِفا.) محافظت کننده، نگاهبان.۲- متأخر.۳- (اِ.) بیعانه.۴- وامی که ...
ک
معین
کاکلی
(کُ) (ص نسب. اِمر.) پرندهای است از گونههای جل که در روی سر دارای چن...
ک
معین
کاپیچ
(ص فا. اِ.)۱- لفافهای که زردوزان برای قماش سازند.۲- دسته و بسته.
ک
معین
کاوی
(اِ.) دارویی که سبب سوختن و ضمناً تصلب دهانة عروق و محل بریدگی و زخم ...
«
‹
26
27
28
29
30
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها