جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کراخ
(کَ) (اِصت.) بانگ و فریاد ماکیان به هنگام تخم نهادن.
ک
معین
کدیمین
(کَ دُِ یَ) (اِمر.) دسترنج، زور بازو.
ک
معین
کدام
(کُ) (حر.) از ادات پرسش.
ک
معین
کج نهاد
(~. نَ) (ص مر.) بدذات، بداصل.
ک
معین
کتیرا
(کَ) (اِ.) صمغی است در مغز ساقة گون که چون در آخر بهار آن را ببرند با...
ک
معین
کتره ای
(کُ رِ) (ص.) بی خودی، الکی، بی - اساس.
ک
معین
کرات
(کَ رّ) جِ کرت.۱- حملهها.۲- دفعات.
ک
معین
کدیر
(کَ دِ) (ص.) هر چیزی که تیرگی داشته باشد.
ک
معین
کدئین
(کُ دِ) (اِ.) یکی از آلکائیدهایی است که از تریاک به دست آورند و دارای...
ک
معین
کج رفتار
(~. رَ) (ص.) بدرفتار.
«
‹
43
44
45
46
47
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها