جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کثیر
(کَ) (ص.) فراوان، بسیار.
ک
معین
کتلت
(کُ لِ) (اِ.) خوراکی که با گوشت چرخ کرده و سیب زمینی و تخم مرغ درست م...
ک
معین
کراراً
(کِ رَ نْ) (ق.) مکرراً، به تکرار، به کرامت.
ک
معین
کدیور
(کَ وَ) (ص مر.)۱- کدخدای خانه.۲- کشاورز، بزرگر.۳- ریش سفید قوم.
ک
معین
کدخدا
(کَ خُ) (ص مر.)۱- بزرگ ده، رییس.۲- مرد زن گرفته و عروسی کرده.
ک
معین
کج کلاه
(کَ. کُ) (ص مر.) کنایه از: مغرور، خودپسند.
ک
معین
کثرت
(کِ رَ) (مص ل.) بسیاری، فراوانی.
ک
معین
کتل
(کُ تَ) (اِ.) = کوتل:۱- اسب یدک، اسب جنیبت.۲- تل و پشتة بلند خاک.
ک
معین
کرار
(کَ رّ) (ص.) بسیار حمله کننده.
ک
معین
کدیه
(کُ یِ) (اِمص.)۱- سختی روزگار.۲- گدایی.
«
‹
47
48
49
50
51
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها