جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کراز
(کُ) (اِ.) تنگ، کوزة آب.
ک
معین
کذا
(کَ) (ق.) این چنین، چنین.
ک
معین
کدخدامنشی
(~. مَ نِ) (حامص.) (عا.) حل اختلاف و درگیری با حکمیت بزرگترها.
ک
معین
کجا
(کُ) (ق استفهام، ادات پرسش) کلمهای است دال بر استفهام ؛ چه جا، کدام ج...
ک
معین
کثیر
(کَ) (ص.) فراوان، بسیار.
ک
معین
کتلت
(کُ لِ) (اِ.) خوراکی که با گوشت چرخ کرده و سیب زمینی و تخم مرغ درست م...
ک
معین
کراراً
(کِ رَ نْ) (ق.) مکرراً، به تکرار، به کرامت.
ک
معین
کدیور
(کَ وَ) (ص مر.)۱- کدخدای خانه.۲- کشاورز، بزرگر.۳- ریش سفید قوم.
ک
معین
کدخدا
(کَ خُ) (ص مر.)۱- بزرگ ده، رییس.۲- مرد زن گرفته و عروسی کرده.
ک
معین
کج کلاه
(کَ. کُ) (ص مر.) کنایه از: مغرور، خودپسند.
«
‹
50
51
52
53
54
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها