جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کراوات
(کِ) (اِ.) پارچهای باریک و بلند که مردان به یقة پیراهن گره زنند و از...
ک
معین
کرش
(کَ رَ) (اِ.) ۱- فریب، خدعه. ۲- تملق، چاپلوسی.
ک
معین
کردو
(کَ) (اِ.)۱- شاخهای که از درخت بریده باشند.۲- بخشی از مزرعه که کنارها...
ک
معین
کربونیفر
(کَ فِ) (اِ.) دورة چهارم از دوران اوّل زمین شناسی.
ک
معین
کراهیت
(کَ یَ) (اِمص.) نفرت، بی میلی.
ک
معین
کرسیدن
(کَ دَ) (مص م.)۱- فریب دادن.۲- فروتنی کردن.
ک
معین
کرده کار
(کَ دِ) (ص مر.) کارآزموده و باتجربه.
ک
معین
کربنات
(~.) (اِ.) املاح اسیدکربنیک که به آسانی به وسیلة اسیدها تجزیه میشود....
ک
معین
کراهت داشتن
(~. تَ) (مص م.) نفرت داشتن، ناپسند بودن.
ک
معین
کرسی
(~.) (اِ.) چهار پایهای پهن، کوتاه و چهارگوش که در زمستان در زیر آن من...
«
‹
55
56
57
58
59
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها