جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کرمو
(کِ) (ص مر.) (عا.) کرم دار، کرم خورده.
ک
معین
کروکی
(کُ) (اِ.) نقشهای که موقعیت محلی را نشان دهد.
ک
معین
کروب
(کُ) جِ کرب.
ک
معین
کرمند
(کَ مَ) (ص مر.) شتابکار، تند، تیز.
ک
معین
کروکودیل
(کِ) (اِ.) تمساح.
ک
معین
کرو
(کَ) (اِ.) = کره. کری: پردة سفیدی که عنکبوت سازد و در آن تخم کند و بچ...
ک
معین
کرمایر
(کِ رِ یِّ) (اِ.) ریل (راه آهن) که در روی آن چرخ دندانه دار لوکوموتیو...
ک
معین
کروکر
(کَ کَ) (اِ.) نک گروگر.
ک
معین
کره کردن
(کُ رِّ. کَ دَ) (مص ل.) کنایه از: زیاد شدن چیزی.
ک
معین
کرم خوردگی
(کِ. خُ دِ) (حامص.) نوعی پوسیدگی و فساد دندان که با تغییر رنگ ظاهری آن...
«
‹
58
59
60
61
62
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها