جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کاتر
(تِ) (اِ.) تیغ دسته دار بسیار تیز.
ک
معین
کارآگاه
(ص مر.)۱- مخبر، جاسوس.۲- پلیسی که لباس شخصی به تن میکند.
ک
معین
کادو
(دُ) (اِ.) پیشکش، هدیه.
ک
معین
کاتد
(تُ) (اِ.)۱- قطب منفی لامپ الکترونی که بر اثر گرما الکترون گسیل میکن...
ک
معین
کارآموزی
۱ - (حامص.) عمل کارآموز (فره).۲- (اِ.) دورهای که اشخاص وارد خدمت میش...
ک
معین
کادر
(اِ.)۱- شکلی هندسی یا زینتی که نوشته یا تصویری را برای مشخص یا متمایز...
ک
معین
کاتب
(تِ) (اِفا.) نویسنده.
ک
معین
کازیه
(زِ یِ) (اِ.) جعبة روباز که برای قرار دادن پرونده یا نامهها جهت اقدا...
ک
معین
کارگر شدن
(گَ. شُ دَ) (مص ل.) اثر کردن، تأثیر گذاشتن.
ک
معین
کاروانسرا
(سَ) (اِمر.) جایی در داخل شهر یا میان راهها که کاروانها در آنجا اقام...
«
‹
5
6
7
8
9
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها