جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کف کردن
(کَ کَ دَ) (مص ل.)۱- تولید کف شدن.۲- (عا.) عشقی شدن.
ک
معین
کشکاب
(کَ) (اِمر.) کشک با آب سابیده که نان در آن ترید کنند و خورند. کشکاو و ...
ک
معین
کشف
(کَ شَ) (اِ.)۱- لاک پشت، سنگ پشت.۲- بُرج خرچنگ، سرطان.۳- کوزة آبخوری س...
ک
معین
کشتمان
(کِ) (اِمر.) زمینی که در آن چیزی کاشته باشند.
ک
معین
کفل
(کَ فَ) (اِ.) سرین آدم یا حیوان. ج. اکفال.
ک
معین
کفایی
(کِ) (ص نسب.) منسوب به کفایت. ؛ واجب ~ امری واجب که چون یک تن آن را...
ک
معین
کف سفید
(کَ س) (ص مر.) کنایه از: صاحب همتی که به سبب بخشش تهیدست شده.
ک
معین
کشک بادنجان
(~ دِ) (اِمر.) خوراکی ایرانی که بادنجان کباب شده یا سرخ کرده را با پیا...
ک
معین
کشش کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) پیکار کردن، نبرد کردن.
ک
معین
کشتبان
(کِ) (ص مر.) زارع، دهقان.
«
‹
77
78
79
80
81
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها