جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کفایت کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.) به اندازه بودن.
ک
معین
کف رفتن
(کَ. رَ تَ) (مص م.) دزدیدن، با تردستی ربودن.
ک
معین
کشک بادنجان
(~ دِ) (اِمر.) خوراکی ایرانی که بادنجان کباب شده یا سرخ کرده را با پیا...
ک
معین
کشش کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) پیکار کردن، نبرد کردن.
ک
معین
کشتبان
(کِ) (ص مر.) زارع، دهقان.
ک
معین
کفشک
(کَ شَ) (اِ مصغ.)۱- کفش کوچک.۲- سم شکافدار مانند سم گاو و گوسفند، ظلف ...
ک
معین
کفایت داشتن
(~. تَ) (مص ل.) بس بودن، بس شدن.
ک
معین
کف بین
(کَ) (ص فا.) فال بین.
ک
معین
کشک
(کَ شْ) (اِ.)۱- تَه ماندة ماست یا دوغ که پس از جوشاندن خشک کنند.۲- مجا...
ک
معین
کشش
(کُ ش) (اِمص.) کشتن، قتل.
«
‹
79
80
81
82
83
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها