جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کلانتر
(کَ تَ) (ص تف.)۱- بزرگتر، عظیم تر.۲- (ص.) رییس کلانتری.
ک
معین
کلاسه
(کِ س) (اِ.)۱- آن چه در ردهها یا طبقههای مشخص مرتب و دسته بندی شده ...
ک
معین
کفیده
(کَ دِ) (ص مف.) باز شده، شکافته.
ک
معین
کلان
(کَ) (ص.) بزرگ، مهتر، عظیم، کبیر.
ک
معین
کلاسنک
(کَ سَ) (اِ.) فلاخن.
ک
معین
کفیدن
(کَ دَ) (مص ل.) ترکیدن، شکافتن.
ک
معین
کلامی
(کَ) (ص نسب.)۱- منسوب به کلام.۲- متکلم، کسی که با استدلال به شناخت ال...
ک
معین
کلاسمان
(کِ) (اِ.) طبقه بندی، رده بندی.
ک
معین
کفگیرک
(کَ رَ) (اِمصغ.) نوعی بیماری پوستی شبیه به کُورک.
ک
معین
کلام
(کَ) (اِ.)۱- سخن، حرف.۲- جملهای که مفید فایده یا خبری باشد به نحوی ک...
«
‹
82
83
84
85
86
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها