بایگانی‌های ک - صفحه ۸۷ از ۱۵۰

ک معین

(کَ لِ مَ ةُ لْ لا) (اِمر.)۱- کلمة خدا.۲- عیسی (ع).

ک معین

(کَ دَ یا دِ) (اِ.) زمین سخت، زمین بی حاصل.

ک معین

(کُ) (اِ.) فن چسبانیدن قطعه‌های کاغذ رنگی، پارچه، چرم، چوب و مانند آن...

ک معین

(کُ هُ کَ مَ) (اِمر.) کنایه از: جاه و مقام.

ک معین

(کَ لَ یا لِ) (اِ.)۱- رخساره، روی، چهره.۲- گوی که در وقت خندیدن بر دو ...

ک معین

(کَ سَ) (اِ.) فلاخن.

ک معین

(کَ لَ) (اِ.) چرک، چرک بدن.

ک معین

(کِ) (اِ.) دستگاهی در اتومبیل برای قطع یا وصل کردن نیرو از موتور به ج...

ک معین

(~. فَ رَ) (اِمر.) اتاقی معمولاً گرد (شش لوزی یا هشت گوش) که گرداگرد آ...

ک معین

(کُ لُ) (اِ.) سرزمینی که گروهی از جای دیگر بدان جا کوچ کنند. مهاجرنشی...

سایدبار