جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ک
معین
کلوس
(کُ) (اِ.) اسبی که چشم و روی و پوزش سفید باشد و آن را شوم میدانستند.
ک
معین
کله پا شدن
(~. شُ دَ) (مص ل.) (عا.) سقوط کردن، در اثر سستی با سر افتادن.
ک
معین
کماس
(کَ یا کُ) (اِ.) کوزة سفالی دهان گشاد، کشکول.
ک
معین
کم زدن
(کَ. زَ دَ)۱- (مص م.) حقیر شمردن.۲- (مص ل.) اظهار عجز کردن.
ک
معین
کلیمی
(کَ) (ص نسب.) موسوی، پیرو حضرت موسی، یهودی.
ک
معین
کلیاس
(کِ) (اِ.)۱- جلو خانه، درگاه، کریاس.۲- مستراحی که بر بام خانه سازند و ...
ک
معین
کلوز
(کُ) (اِ.) = کلوزه: غوزة پنبه که شکفته شده و پنبهها از آن برآمده باشد...
ک
معین
کله معلق
(~. مُ عَ لَ)(ص مر.) (عا.) سرنگون، واژگون.
ک
معین
کماد
(کِ) (اِ.)۱- درد شکم.۲- پارچهای که گرم کنند و بر عضو دردناک نهند.
ک
معین
کم رو
(کَ) (ص.) خجالتی، خجول.
«
‹
92
93
94
95
96
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها