جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آب ژاول
(بِ وِ) (اِ.) محلول هیپوکلریت سدیم در آب که برای رنگ بری و گندزدایی ب...
الف
معین
آبادان
(ص مر.)۱- معمور، دایر.۲- مزروع، کاشته.۳- پر، مشحون.۴- سالم، تندرست.۵...
الف
معین
آب چیلک
(لَ) (اِ.) پرندة مهاجری که جثة کوچک، سر گرد، منقار دراز و باریک و پاها...
الف
معین
آباد
(اِ.) جِ ابد؛ جاوید بودنها.
الف
معین
آب چلو
(چِ لُ) (اِمر.) آبی که برنج در آن جوشیده باشد، ابریس، آشام، آشاب.
الف
معین
آباجی
(اِمر.) خواهر، آبجی.
الف
معین
آب چشی
(بْ. چِ یا چَ)(حامص. اِمر.) غذایی که نخستین بار در حدود شش ماهگی به ک...
الف
معین
آباء علوی
(~ عُ یُ) (اِمر.)پدران آسمانی، کنایه از: هفت سیاره یا هفت آسمان.
الف
معین
آباء سبعه
(ء ِ سَ عَ) (اِمر.) هفت پدران، کنایه از: هفت سیاره.
الف
معین
آباء
(اِ.) جِ اَب.۱ - پدران، اجداد.۲- کشیشان.
«
‹
9
10
11
12
13
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها