جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آب گردش
(گَ دِ) (ص مر.) تند رفتار، تندرو، سریع السیر.
الف
معین
آبال
(اِ.) جِ ابل ؛ شتران.
الف
معین
آب کور
(ص مر.)۱ - خسیس.۲- حق ناشناس.
الف
معین
آبافت
(اِمر.)۱- نوعی جامه گران بها.۲- پارچهای محکم و خشن.
الف
معین
آب کشیدن
(کَ یا کِ دَ) (مص ل.)۱- کشیدن آب از چاه.۲- شستن جامه در آب تا کف ناشی ...
الف
معین
آبار
(اِ.) جِ بئر؛ چاهها.
الف
معین
آب کردن
(کَ دَ) (مص م.)۱- ذوب کردن.۲- (عا.) به حیله جنس نامرغوب را فروختن.
الف
معین
آبخورد
(خُ)۱- (مص مر.) آب خوردن.۲- (اِمر.) آبخور، آبشخور.۳- بهره، نصیب.
الف
معین
آبخور
(خُ) (اِمر.)۱- سرچشمه و محلی که از آن جا آب برگیرند و بنوشند، آبشخور....
الف
معین
آبخواره
(خا ر ِ) (ص فا. اِمر.)۱- هر ظرفی که بتوان در آن آب یا شراب خورد.۲- آشا...
«
‹
10
11
12
13
14
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها