جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آبریزگان
(زَ) (اِمر.)۱- عید آب پاشان، جشنی که ایرانیان در روزِ تیر - سیزدهمین ...
الف
معین
آبداری
۱ - (حامص.) آبدار بودن، شغل آبدار.۲- طراوت، تازگی.۳- (اِ.) نمدی نامرغو...
الف
معین
آبریز
(اِمر.)۱ - فاضلاب.۲- مستراح.۳- آفتابه.۴- دلو.
الف
معین
آبدارک
(رَ) (اِمر.) دم جنبانک، گازر.
الف
معین
آبرون
(اِ.) گل همیشه بهار.
الف
معین
آبدارچی
(اِفا.) کسی که در اداره یا محل کار وظیفه اش درست کردن چای یا قهوهاست....
الف
معین
آبرود
(اِمر.)۱- سنبل.۲- نیلوفر.
الف
معین
آبرو
(اِمر.)۱- اعتبار، ناموس.۲- عرق، خوی.
الف
معین
آبسه
(س ِ) (اِ.) ورم عفونی در لثه یا هر نقطهای از بدن، دمل.
الف
معین
آبسته
(بَ تِ) (اِ.) زمین آماده برای کاشت.
«
‹
14
15
16
17
18
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها