جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آبسالان
(اِمر.) بهاران، فصل کار.
الف
معین
آبشن
(شَ) (اِ.) نک آویشن.
الف
معین
آبشش
(شُ) (اِمر.) دستگاه تنفسی جانوران آبزی.
الف
معین
آبشخور
(بِ خُ) (اِمر.) = آبشخوار. آبشخورد:۱- جای خوردن یا برداشتن آب.۲- ظرف آ...
الف
معین
آبشتگاه
(~.) (اِمر.)۱- محل پنهان شدن.۲- مستراح.
الف
معین
آبشتن
(بِ تَ) (مص م.) نهفتن، پوشیده داشتن.
الف
معین
آبشت
(بِ) (ص.)۱- نهفته.۲- جاسوس.
الف
معین
آبشار
(اِ.)۱- رودی که در مسیر خود از بلندی به پایین فرو ریزد.۲- سنگ مشبک که ...
الف
معین
آبسکون
(بِ)(اِ.) نام دریای خزر و جزیرهای در آن.
الف
معین
آبکی
(بَ) (ص نسب.)۱- مایع، روان.۲- کنایه از: بی دوام و نامطمئن.۳- پرآب.
«
‹
16
17
18
19
20
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها