بایگانی‌های الف - صفحه ۲۵ از ۴۱۳

الف معین

(~.) (اِمر.)۱- آتشکده.۲- آتشدان.

الف معین

(~. نِ دَ) (مص م.)۱- خاموش کردن آتش.۲- کنایه ا ز: فرو نشاندن خشم و غضب...

الف معین

(تَ کَ دِ) (اِمر.) جایی که زردشتیان آتش مقدس را در آن نگه داری کنند، ن...

الف معین

(تَ شَ)(اِمر.)۱ - آبلة فرنگی، سفلیس، کوفت.۲- کرم شب تاب.

الف معین

(یِّ) مؤنث آتی ؛ آینده.

الف معین

(اِفا.) آینده، آن که پس از این آید.

الف معین

(اِ.) نگاهبان آتش.

الف معین

(ص.) آجیده، آژده.

الف معین

(تُ) (اِ.)۱- ورق برنده در بازی.۲- دستاویز، بهانه.

الف معین

(اِ.) میوه خشک مرکب از پسته، بادام، فندق، تخمه و مانند آن. ؛ ~ مشکل گ...

سایدبار