جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آداش
(اِ.) همنام، هم اسم.
الف
معین
آداب
جِ ادب ؛ رسوم، عادات.
الف
معین
آدم شناس
(~. ش ِ) ~ص فا.) آن که اخلاق مردم را از قیافه و طرز رفتار و گفتار آنا...
الف
معین
آخوندک
(دَ) (اِ.)۱- حشرهای سبز رنگ مانند ملخ با پاهای دراز، سر بزرگ و دو جفت...
الف
معین
آدم دو قازی
(~ِ دُ) (اِمر.) آدم بی سر و پا و بی ارزش.
الف
معین
آخوندبازی
(حامص.) (عا.) توسل به حیلههای شرعی.
الف
معین
آدم حسابی
(~. حِ) (ص.)۱- فهمیده، قابل اعتماد.۲- دارای اصالت.
الف
معین
آخوند
(ص. اِ.)۱- ملا، معلم مکتب خانه.۲- پیشوای مذهبی.
الف
معین
آدم برفی
(~. بَ) (اِ.)۱- مترسک شبیه انسان که از برف ساخته میشود.۲- آدم خیالی ک...
الف
معین
آخورچرب
(~. چَ) (ص مر.) کسی که در رفاه و نعمت باشد، بسیاری مال.
«
‹
28
29
30
31
32
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها