جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
انگلک کردن
(~. کَ دَ) (مص ل.)۱- با چیزی ور رفتن.۲- در کاری دخالت کردن.
الف
معین
انگشت رس
(اَ گُ. رَ) (ص.) مورد اعتراض قرار گرفته شده، سزاوار ایراد و اعتراض.
الف
معین
انگلک
(اَ گُ لَ) (اِ.) انگشت کوچک.
الف
معین
انگشت
(اَ گُ) (اِ.) هر یک از اجزای متحرک پنجة دست و پای انسان که بر سر آنه...
الف
معین
انگل
(اَ گَ) (اِ.)۱- گیاه یا جانوری که تمام یا قسمتی از عمرش را به موجود دی...
الف
معین
انگبین
(اَ گُ یا گَ) (معر.) (اِ.)۱- عسل.۲- هر چیز شیرین.۳- آهنگی است از موسی...
الف
معین
انگشتگر
(اَ گِ گَ) (ص فا.) کسی که زغال سازد؛ زغال فروش.
الف
معین
انگامه
(اَ مِ) (اِ.)۱- هنگامه.۲- مجمع و انجمن بازیگران و قصه خوانان.
الف
معین
انگشتوانه
(اَ گُ نِ) (اِمر.) انگشتانه، قالب فلزی که به هنگام تیراندازی یا دوختن ...
الف
معین
انگام
( اَ ) (اِ.) هنگام.
«
‹
369
370
371
372
373
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها