بایگانی‌های الف - صفحه ۴۰۹ از ۴۱۳

الف معین

( اَ ) (اِ.) جِ یمین ؛ سوگندها.

الف معین

(اِ. ص.)۱ - دوست، یار، همراه.۲- رام، مطیع.۳- طایفه، قبیله. ج. ایلات.

الف معین

(اُ) (اِ.) قبیله، دودمان. ج. ایماقات.

الف معین

۱- (مص ل.) بی گمان شدن، باور کردن.۲- (اِمص.) باور، یقین.

الف معین

۱- (مص م.) اشاره کردن.۲- (اِمص.) اشاره، کنایه.

الف معین

(مص م.)۱- افکندن، درانداختن.۲- یورش بردن، تاختن.۳- گرفتار کردن کسی.۴...

الف معین

(اِمر.) = ایلجی:۱- فرستادة مخصوص، سفیر.۲- مأموری که برای انجام دادن ا...

الف معین

( اَ ) (اِ.) جِ یَقِظ ؛ بیداران، هوشیاران.

الف معین

(اِ.) دوازدهمین ماه سال سریانی، مطابق سپتامبر فرنگی.

الف معین

(مص م.) برافروختن، آتش افروختن.

سایدبار