جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بسیم
(بَ) (ص.) خوشرو، خندان.
ب
معین
بسیل
(بَ) (ص.) زشت رو.
ب
معین
بسیط
(بَ) (ص.)۱- گسترده.۲- گشاد، پهن.۳- خالص.۴- ساده، بدون ترکیب.
ب
معین
بسیدن
(بَ دَ) (مص ل.) بس کردن.
ب
معین
بشول
(بَ یا بِ یا بُ) (ص.) ۱- چالاک.۲- باهوش.۳- کارساز.
ب
معین
بشره
(بَ شَ رِ) (اِ.)۱- بیرونی ترین بخش پوست گیاهان.۲- بخش سطحی پوست بدن ...
ب
معین
بشوریدن
(بُ دَ) (مص م.) لعن کردن، نفرین کردن.
ب
معین
بشردوستی
(~.) (حامص.) محبت داشتن نسبت به آدمیان، دوست داشتن نوع بشر، انسان دوس...
ب
معین
بشنگ
(بِ ش ِ) (اِ.)۱- کلنگ.۲- تیشة بنایی و نجاری.
ب
معین
بشردوستانه
(~. نِ) (ص.) دارای روش و شیوة دوست داشتن انسانها، نوع - دوستانه، ا...
«
‹
100
101
102
103
104
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها