جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بط
(بَ طّ) (اِ.)۱- مرغابی.۲- صراحی شراب.
ب
معین
بشکولیدن
(بِ دَ) (مص م.)۱- جلدی و چابکی نمودن.۲- حریص بودن در کارها.
ب
معین
بضغ
(بُ) (اِ.) ۱- کابین، مهر.۲- جماع.۳- طلاق.
ب
معین
بشکول
(بِ یا بَ) (ص.)۱- جَلد و هوشیار.۲- نیرومند.۳- حریص در کارها.
ب
معین
بضعه
(بَ عَ) (اِ.)۱- گوشت پاره.۲- فرزند، جگرگوشه.
ب
معین
بشکوفه
(بِ فِ) (اِ.)۱- شکوفه.۲- گل.
ب
معین
بضع
(بِ) (اِ.)۱- از سه تا ده، چند، اند.۲- پارهای از شب.
ب
معین
بشکه
(بُ کِ) (اِ.) ظرف بزرگ شکم دار به شکل استوانه برای آب یا شراب، چلیک.
ب
معین
بضاعت مزجات
(~ مُ) (اِمر.) سرمایة کم.
ب
معین
بشکن
(بِ کَ) (اِ.) آوازی که از انگشتان شخص در حال رقص و غیر آن بیرون آید.
«
‹
105
106
107
108
109
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها