جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بغضاء
(بَ) (اِ.) کینه و دشمنی شدید.
ب
معین
بفخم
(بَ یا بِ خَ) (ق.) فراوان، زیاد، بسیار. بفجم و فخم، پخم نیز گفتهاند.
ب
معین
بغض
(بُ) (اِ.)۱- دشمنی، کینه.۲- حالتی از گلو که شخص جلو گریة خود را بگیرد...
ب
معین
بلا
(بَ) (اِ.)۱- آزمایش.۲- سختی، گرفتاری.۳- مصیبت، آفت.۴- بدبختی ای که بد...
ب
معین
بفج
(بَ) (اِ.)۱- کف دهان.۲- آب دهان. بفج، بفچ هم گفته شده.
ب
معین
بغستان
(بَ غِ) (اِ.)۱- بتخانه، بتکده.۲- خانة خدا.۳- کوه بیستون. فغستان هم گفت...
ب
معین
بل گرفتن
(بُ. گِ رِ تَ) (مص م.) (عا.)۱- چیزی را از روی هوا گرفتن.۲- مجازاً از ...
ب
معین
بفتری
(بَ تَ) (اِمر.)۱- ابزار چوبی بافندگان.۲- کارگاه بافندگی.
ب
معین
بغرنج
(بُ رَ) (اِ.) مشکل، دشوار.
ب
معین
بل
(~.) (اِ.) پاشنة پای.
«
‹
111
112
113
114
115
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها