جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بغلک
(بَ غَ لَ) (اِ.)۱- غدهای که زیر بغل پیدا شود.۲- دامن لباس.
ب
معین
بقال
(بَ قّ) (ص. اِ.) خواربارفروش.
ب
معین
بغلطاق
(بَ غَ) (اِ.)۱- کلاه.۲- نوعی لباس گشاد، برگستوان. بغتان و بغلتان نیز گ...
ب
معین
بقاع
(بِ) (اِ.) جِ بقعه ؛ خانهها، سرایها.
ب
معین
بغل
(بَ غَ) (اِ.)۱- پهلو، کنار.۲- جانب، طرف.
ب
معین
بقاء
(بَ) (مص ل.)۱- زیستن، زندگانی کردن.۲- پایدار ماندن، دوام.
ب
معین
بغضاء
(بَ) (اِ.) کینه و دشمنی شدید.
ب
معین
بفخم
(بَ یا بِ خَ) (ق.) فراوان، زیاد، بسیار. بفجم و فخم، پخم نیز گفتهاند.
ب
معین
بغض
(بُ) (اِ.)۱- دشمنی، کینه.۲- حالتی از گلو که شخص جلو گریة خود را بگیرد...
ب
معین
بلا
(بَ) (اِ.)۱- آزمایش.۲- سختی، گرفتاری.۳- مصیبت، آفت.۴- بدبختی ای که بد...
«
‹
112
113
114
115
116
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها