جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بلال
(بَ) (اِ.)۱- آذربویه.۲- ذرت.
ب
معین
بلدرچین
(بَ یا بِ دَ) (اِ.) نک کرک.
ب
معین
بلافاصله
(بِ ص ِ لِ) (ق.) فوری، بی - وقفه.
ب
معین
بلد
(بَ لَ) (اِ.)۱- شهر. ج. بلاد، بلدان.۲- زمین، ناحیه.۳- آن که راه را می...
ب
معین
بلاغت
(بَ غَ) (مص ل.)۱- فصیح بودن، رسایی سخن.۲- آوردن کلام با مقتضای مقام، ...
ب
معین
بلخم
(بَ خَ) (اِ.) فلاخن، سنگ انداز.
ب
معین
بلاغ
(بَ) ۱- (مص م.)رسانیدن.۲- (اِمص.) پیام رسانی.
ب
معین
بلخ
(بَ) (اِ.) کدویی که در آن شراب کنند.
ب
معین
بلاشک
(~. شَ) (ق.) بدون شک، بی تردید، بدون شبهه.
ب
معین
بلبله
(بُ بُ لِ) (اِ.)۱- ظرف آب لوله دار.۲- کوزه شراب.۳- قهوه جوش.
«
‹
116
117
118
119
120
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها