جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بلندآوازه
(~. زِ) (ص مر.) معروف، نامدار، مشهور.
ب
معین
بلغندر
(بَ غَ دَ) (ص. اِ.)۱- بی قید، بی بند و بار.۲- بی دین.۳- تن پرور.
ب
معین
بلند کردن
(~. کَ دَ) (مص م.)۱- برداشتن و بالا بردن.۲- دزدیدن.
ب
معین
بلغم
(بَ غَ) (اِ.)۱- ترشحات لزج سلولهای بدن.۲- از اخلاط چهارگانة بدن در طب...
ب
معین
بلند
(بُ لَ) (ص.)۱- دارای کشیدگی زیاد به سوی بالا.۲- دارای فاصله زیاد از زم...
ب
معین
بلغس
(بَ غَ) (اِ.) نک برغست.
ب
معین
بلنج
(بَ لَ) (اِ.)۱- اندازه، مقدار.۲- مبلغ.
ب
معین
بلغده
(بَ غَ دِ) (ص.) بالای هم نهاده، جمع کرده.
ب
معین
بلمه
(بَ مِ) (اِ.)۱- ریش بلند و انبوه.۲- مردی که ریش بلند و انبوه داشته باش...
ب
معین
بلغاک
(بُ) (اِ.) آشوب، فتنه.
«
‹
119
120
121
122
123
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها