جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بلند
(بُ لَ) (ص.)۱- دارای کشیدگی زیاد به سوی بالا.۲- دارای فاصله زیاد از زم...
ب
معین
بلغس
(بَ غَ) (اِ.) نک برغست.
ب
معین
بلنج
(بَ لَ) (اِ.)۱- اندازه، مقدار.۲- مبلغ.
ب
معین
بلغده
(بَ غَ دِ) (ص.) بالای هم نهاده، جمع کرده.
ب
معین
بلمه
(بَ مِ) (اِ.)۱- ریش بلند و انبوه.۲- مردی که ریش بلند و انبوه داشته باش...
ب
معین
بلغاک
(بُ) (اِ.) آشوب، فتنه.
ب
معین
بلماج
(بُ لْ یا لَ) (اِ.) نوعی از کاچی که آش بی گوشت رقیق آبکی باشد؛ اماج.
ب
معین
بلغاق
(بُ) (اِ.) آشوب، شور و غوغای بسیار.
ب
معین
بنات
(بَ) (اِ.) جِ بنت ؛ دختران.
ب
معین
بلکه
(بَ کِ) (ق.)۱- شاید.۲- به علاوه.۳- باشد که.۴- برخلاف، برعکس.
«
‹
120
121
122
123
124
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها