جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بند آوردن
(~. وَ دَ) (مص م.)۱- جلوی جریان چیزی را گرفتن.۲- مقاومت نشان دادن و ما...
ب
معین
بندتنبانی
(~. تُ) (ص نسب.) (عا.)۱- سخن سبک و بی معنی.۲- جلف و کوچه بازاری.
ب
معین
بند آمدن
(~. مَ دَ)(مص ل.)۱- بازایستادن.۲- بسته شدن.۳- متوقف شدن.
ب
معین
بندبازی
(~.) (حامص.) ریسمان بازی، آکروباسی، نوعی نمایش ورزشی که در آن شخص بر ر...
ب
معین
بنجیدن
(بَ دَ) (مص م.) کمک کردن، یاری کردن.
ب
معین
بندباز
(بَ) (ص فا.) کسی که روی طناب بازی میکند و نمایش میدهد.
ب
معین
بنجک
(بُ جَ) (اِ.) پنبة زده شده و گلوله شده برای رشتن. بندک و بندش هم گفته ...
ب
معین
بنداوسی
(بِ اُ) (اِ.) درمی بود پنج برابر دینار. پیداوسی هم گفته شده.
ب
معین
بنجه
(بُ جِ یا جَ) (اِ.) = پنجه. پنچه: پیشانی، ناصیه.
ب
معین
بندانداز
(بَ. اَ) (ص فا.) سلمانی زن.
«
‹
125
126
127
128
129
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها