جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بنجاق
(بُ) = بنجق. بنجوق:۱- (اِ.) حلقهها، گویهای الوان.۲- قطعات شیشهای ک...
ب
معین
بنداد
(بُ) (اِمر.)۱- بنیاد، اساس.۲- اصل هر چیز.
ب
معین
بنت
(بِ) (اِ.) دختر. ج. بنات.
ب
معین
بنکدار
(بُ نَ) (ص فا.) عمده فروش، کسی که جنس را به طور عمده میفروشد.
ب
معین
بنصر
(بِ ص ِ) (اِ.) انگشت میانة کوچک و وسطی. ج. بناصر.
ب
معین
بندهشن
(بُ دَ هِ شْ)۱ - اصل آفرینش، آفرینش نخستین.۲- نام یکی از کتابهای دینی...
ب
معین
بنک
(~.) (اِ.) = بنه: جای، مکان، جایی که نقد و جنس در آن نهند، بنگاه.
ب
معین
بنشن
(بُ شَ) (اِ.) حبوبات مانند نخود، لوبیا، عدس، ماش، باقلا و غیره.
ب
معین
بنده
(بَ دِ) (اِ.)۱- مخلوق خداوند.۲- برده.۳- نوکر، غلام.۴- مطیع، فرمانبردا...
ب
معین
بنچاق
(بُ) (اِ.) قباله، سند قدیمی، سند مالکیت غیررسمی. بُنْجَه هم گفته شده....
«
‹
128
129
130
131
132
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها