جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بنه کن
(~. کَ) (اِمر.) حرکت دسته جمعی یک خانواده یا یک دسته از جایی به جایی.
ب
معین
بندی
(بَ) (ص نسب.)۱- اسیر، گرفتار.۲- زندانی. ج. بندیان.
ب
معین
بنه
(~.) (اِمر.) بیخ درخت، اصل، ریشه.
ب
معین
بندگی
(بَ دِ) (حامص.)۱- غلامی، بنده بودن.۲- نوکری.۳- عبودیت.۴- اطاعت، فرمان...
ب
معین
بنلاد
(بُ) (اِمر.)۱- دیوار، پی، بنیاد.۲- پشتیبان.
ب
معین
بندگاه
(بَ) (اِمر.) مفصل، محل اتصال دو استخوان.
ب
معین
بنفوز
(بُ فُ) (اِ.) پوز، پوزه.
ب
معین
بندکشی
(~.) (حامص.) پر کردن درزهای نمای ساختمان با سیمان و....
ب
معین
بنفشه
(بَ نَ ش ِ) (اِ.) گیاهی است کوتاه با ساقههای باریک و برگهای متناوب،...
ب
معین
بندکش
(بَ. کَ یا کِ) (ص فا.) کارگری که پر کردن درزهای نمای ساختمان را انجام...
«
‹
130
131
132
133
134
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها