جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بنگ
(بَ) (اِ.)۱- شاهدانه.۲- گردی که از کوبیدن برگها و سرشاخههای گلدار شا...
ب
معین
بهادر
(بَ دُ) (ص.) دلیر، دلاور، شجاع.
ب
معین
به جا آوردن
(بِ. وَ دَ) (مص م.)۱- شناختن، به یاد آوردن.۲- انجام دادن.
ب
معین
بنکن
(بُ کَ) (اِ.) کج بیل باغبانی.
ب
معین
بهاء
(بَ) (اِ.)۱- روشنی، درخشندگی.۲- زیبایی، نیکویی.۳- زینت، آرایش.۴- رونق...
ب
معین
به
(~.) (اِ.) درختی است مانند درخت سیب که پشت برگهایش کرک دار است. میوه ...
ب
معین
بها آوردن
(~. وَ دَ) (مص ل.) ارزش داشتن.
ب
معین
بنیچه
(بُ چِ یا چَ) (اِمصغ.) (اِ.)۱- جمعی که دیوانیان بر اصناف حرفت و املاک ...
ب
معین
بها
(بَ) (اِ.) قیمت، ارزش، نرخ.
ب
معین
بنیه
(بُ یِّ) (اِ.)۱- توان، توانایی.۲- ساخت.۳- نهاد، آفرینش.
«
‹
133
134
135
136
137
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها