جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بنگره
(بَ گَ رِ) (اِ.) لالایی، آوازی که زنان برای خواباندن طفل میخوانند.
ب
معین
بهاربند
(~. بَ) (اِ.)۱- جای بستن چارپایان در بهار و تابستان که سقف ندارد.۲- خا...
ب
معین
به سر بردن
(بِ. سَ. بُ دَ) (مص ل.)۱- گذراندن.۲- به جا آوردن وعده.
ب
معین
بنگار
(بِ نِ) (ص.) منقش.
ب
معین
بهرک
(بَ رَ) (اِ.) پینة دست یا پا.
ب
معین
بهجت
(بِ یا بَ جَ) ۱- (مص ل.) شادمان شدن.۲- (اِمص.) زیبایی.۳- سرور، شادی.
ب
معین
بهروزی
(~.)(حامص.) خوشبختی، سعادت.
ب
معین
بهترین
(~.) (ص عالی.)۱- نیکوترین، خوب ترین.۲- زیباترین، قشنگ ترین.۳- شایسته ...
ب
معین
بهروز
(بِ)۱- (اِمر.) روز خوب، روز خوش.۲- نوعی بلور کبود و شفاف و کم قیمت.۳- ...
ب
معین
بهتر
(بِ تَ) (ص تف.)۱- نیکوتر، خوب تر.۲- زیباتر، جمیل تر.۳- شایسته تر، لایق...
«
‹
135
136
137
138
139
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها