جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بهق
(بَ هَ) (اِ.) خالها و نقطههای سیاه و سفید روی بدن، لک و پیس. کک و م...
ب
معین
بهدانه
(بِ نِ) (اِمر.) دانة میوة به که در طب قدیم مستعمل بوده.
ب
معین
بهاره
(بَ رِ) (اِمر.)۱- کشت و زراعتی که در فصل بهار انجام میشود.۲- شکوفة در...
ب
معین
بهشت
(بِ هِ) (اِ.)جایی خوش آب وهوا و سرسبز و خرم و سرشار از خوبیها و لذت...
ب
معین
بهداشت
(بِ)(اِمر.)حفظ تندرستی و سلامت.
ب
معین
بهارستان
(بَ رِ) (اِمر.) بتخانه، بتکده.
ب
معین
بهش
(بَ) (ص.) مرد خندان و گشاده رو.
ب
معین
بهداری
(~.) (حامص.) وزارت یا ادارهای که عهده دار رسیدگی به امور بهداشت و سلا...
ب
معین
بهارخواب
(~. خا) (اِ.) ایوان سرپوشیدهای که بخشی از اطرافش باز است، مهتابی.
ب
معین
بهزاد
(بِ) (ص مف.) نیک نژاد، نیکوتبار.
«
‹
136
137
138
139
140
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها