جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بهدار
(بِ) (ص فا.) مأمور بهداری که عهده دار رسیدگی به بهداشت مردم مخصوصاً اه...
ب
معین
بهرک
(بَ رَ) (اِ.) پینة دست یا پا.
ب
معین
بهجت
(بِ یا بَ جَ) ۱- (مص ل.) شادمان شدن.۲- (اِمص.) زیبایی.۳- سرور، شادی.
ب
معین
بهروزی
(~.)(حامص.) خوشبختی، سعادت.
ب
معین
بهترین
(~.) (ص عالی.)۱- نیکوترین، خوب ترین.۲- زیباترین، قشنگ ترین.۳- شایسته ...
ب
معین
بهروز
(بِ)۱- (اِمر.) روز خوب، روز خوش.۲- نوعی بلور کبود و شفاف و کم قیمت.۳- ...
ب
معین
بهتر
(بِ تَ) (ص تف.)۱- نیکوتر، خوب تر.۲- زیباتر، جمیل تر.۳- شایسته تر، لایق...
ب
معین
بهروج
(بِ رُ) (اِمر.) = بهرو:۱- نوعی بلور کبود شفاف و کم قیمت.۲- کندر هندی.
ب
معین
بهتان
(بُ) (مص ل.)۱- دروغ بستن، دروغ زدن.۲- افتراء، نسبت بد دادن.
ب
معین
بهره ور
(~. وَ) (ص مر.)۱ - بهره بر.۲- بهره - دار، بافایده.۳- سودبرنده.۴- کامی...
«
‹
137
138
139
140
141
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها