جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بهایی
(~.) (ص نسب.) گرانبها، پرقیمت، فروشی، قابل سودا، نوعی پارچة بغدادی.
ب
معین
بهرمان
(بَ رَ)(اِ.)۱ - نوعی یاقوت سرخ.۲- پارچة ابریشمین رنگین ؛ بهرمن نیز گو...
ب
معین
بهایم
(بَ یِ) (اِ.) جِ بهیمه ؛ چار - پایان، ستوران.
ب
معین
بهرام
(بَ) (اِ.) در آیین زردشتی یکی از ایزدان است وی یار ایزدمهر و پاسبان ع...
ب
معین
بهانه
(بَ نِ) (اِ.)۱- عذر نابجا.۲- بازخواست.۳- سبب، باعث.
ب
معین
بهر
(بَ) (اِ.)۱ - بهره، نصیب.۲- بخشی از شبانروز.۳- پاره، جزو.
ب
معین
بهاز
(بِ) (اِ.) اسب نجیب و اصیل که برای جفت گیری آن را در میان گلة اسب رها ...
ب
معین
بهدین
(بِ) (اِمر.)۱- دین نیک، آیین خوب.۲- دین زردشتی.
ب
معین
بهاریه
(بَ یِّ) (اِ.) اشعاری که دربارة فصل بهار گفته شود.
ب
معین
بهیه
(بِ یَّ) (ص.)۱- روشن، تابان.۲- نیکو، زیبا.
«
‹
138
139
140
141
142
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها