جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بهیه
(بِ یَّ) (ص.)۱- روشن، تابان.۲- نیکو، زیبا.
ب
معین
بهینه
(بِ نِ) (ص نسب.) بهین.
ب
معین
بهین
(بِ) (ص نسب.) برگزیده، منتخب.
ب
معین
بهیمه
(بَ مِ) (اِ.) چهارپا، ج. بهایم.
ب
معین
بهیج
(بَ) (ص.) شادمان، خوشحال.
ب
معین
بورژوا
(ص.) ثروتمند، دارندة سرمایه و ابزار تولید.
ب
معین
بوجاری
(حامص.) الک کردن غلات و حبوبات.
ب
معین
بواسیر
(بَ) (اِ.) زخم و ورم رگهای مقعد که حاد آن موجب خونریزی میشود و با ع...
ب
معین
بوروکراسی
(رُ کْ) (اِ.) دیوانسالاری ؛ حکومت سازمانهای اداری بر جامعه.
ب
معین
بوجار
(ص.)کسی که غلات و حبوبات را الک میکند.
«
‹
141
142
143
144
145
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها