جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بوجه
(بِ وَ) (ق.) شایسته، آنچنان که باید.
ب
معین
بواصل
(بِ ص ِ) (ق.) نقداً، نقد، دستادست.
ب
معین
بومادران
(دَ) (اِمر.) گیاهی از تیرة مرکبان دارای ساقههای بلند و برگهای بسیار ...
ب
معین
بوش
(اِ.) گیاهی که از آن شیاف سازند و سابقاً آن را از «دربند» میآوردند و...
ب
معین
بوم
(اِ.) جغد.
ب
معین
بوسیدن
(دَ)(مص م.) بوسه دادن، ماچ کردن.
ب
معین
بولینگ
(اِ.) نوعی بازی که در آن بازیکنان باید نشانههای چوبی بطری مانند را ب...
ب
معین
بوسه
(س ِ) (اِ.)۱- تماس لبهای کسی بر لب، گونه، دست و پای کس دیگر یا چیز مق...
ب
معین
بولوار
(اِ.) خیابان پهنی که وسط آن درخت و گل و گیاه باشد و به دو قسمت مساوی ...
ب
معین
بوسلیک
(سَ) (اِ.) نام یکی از آهنگهای موسیقی ایرانی.
«
‹
145
146
147
148
149
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها