بایگانی‌های ب - صفحه ۱۴۸ از ۱۷۷

ب معین

(بُ لْ تَ) (اِ.) گزارش کوتاه چاپی (یا تکثیر شده) رویدادها و خبرهای یک...

ب معین

(تِ) (اِ.) وسیله‌ای که فرکانس‌های رادیویی را تقویت می‌کند و معمولاً ب...

ب معین

(اِ.) پیشاب، ادرار، شاش.

ب معین

(اَ) (اِ.) گل تاج خروس.

ب معین

(قُ) (اِ.) نک بوقَتَب.

ب معین

(اِمر.)۱- جایی که گل‌های خوشبو در آن بسیار باشد.۲- باغ مصفا.

ب معین

(قَ لَ) (اِ.)۱- دیبای رومی رنگارنگ، پارچه‌ای که نمایش چند رنگ بدهد.۲-...

ب معین

(اِ.) بوسه.

ب معین

(نِ) (اِ.)۱- شکوفه، شکوفة درخت.۲- غنچه.

ب معین

(قَ تَ) (اِ.)۱- پدرپالان، پالان دار.۲- کنایه از: مردم احمق و نادان.

سایدبار