جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بُل
(بُ) (ص.) احمق، نادان.
ب
معین
بک هند
(بَ هَ) (اِ.) ضربهای که به توپ با پشت راکت در بازیهایی چون تنیس و ت...
ب
معین
بوییدن
(دَ) (مص م.)۱- بو کردن، استشمام کردن.۲- بو دادن.
ب
معین
بک
(بَ) (اِ.)۱- قورباغه، وزغ.۲- گریزگاه.۳- جنگل، بیشه.۴- دشت غیر مزروع.۵-...
ب
معین
بویه
(یِ) (اِ.)۱- آرزومندی.۲- آرزو.
ب
معین
بژکول
(بَ کُ) (ص.) = بشکول:۱- مرد قوی هیکل و جلد.۲- رنجکش.۳- حریص در کارها.
ب
معین
بویناک
(ص مر.)دارای بوی بد، بدبو، متعفن.
ب
معین
بژکم
(بَ کَ)۱- (اِ.) منع، بازداشت.۲- (ص.) بازدارنده، مانع.
ب
معین
بویایی
(حامص.)یکی از حواس پنجگانة انسان، شامُه.
ب
معین
بژهان
(بُ) (اِ.) = پژهان: صفتی است در آدمی که خوبی دیگران را برای خود نیز خو...
«
‹
149
150
151
152
153
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها