جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بگنی
(بَ گَ) (اِ.) شرابی که از برنج و ارزن و جو و مانند آنها سازند.
ب
معین
بی بضاعت
(بَ عَ) (ص مر.) تهیدست، کم سرمایه.
ب
معین
بگماز کردن
(~. کَ دَ) (مص م.)۱- مجلس شراب داشتن.۲- مهمانی دادن.
ب
معین
بی برگی
(~.) (حامص) فقر، نیازمندی.
ب
معین
بگماز
(بِ) (اِ.)۱- شراب، باده.۲- پیالة شراب.۳- باده گساری.
ب
معین
بی برگ
(بَ) (ص مر.) بینوا، فقیر.
ب
معین
بگشن
(بِ گُ) (ص.) نَرخواه.
ب
معین
بی باک
(ص مر.) بی ترس، دلاور.
ب
معین
بگاه
(بِ) (ق مر.)۱- به وقت، به موقع.۲- صبح زود، هنگام فجر.
ب
معین
بی انضباط
(اِ ض ِ) (ص مر.)۱- آن که در هیچ چیز نظم ندارد.۲- بی عصمت، بی تربیت، ...
«
‹
153
154
155
156
157
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها