جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بکنک
(بَ نَ) (ص.) حیوان دم بریده.
ب
معین
بی اندام
(اَ) (ص مر.) نامتناسب، ناموزون.
ب
معین
بکم
(بَ کَ) (اِ.) نک بقم.
ب
معین
بی حمیت
(حَ یَّ) (ص مر.) بی غیرت.
ب
معین
بی ادب
(اَ دَ) (ص مر.)۱- بی دانش.۲- بی تربیت.۳- گستاخ، جسور.
ب
معین
بکلی
(بِ کُ لّ) (ق مر.) کلاً، تماماً.
ب
معین
بی حساب
(حِ) (ص مر.) بی اندازه.
ب
معین
بی اختیار
(اِ) (ص.)۱- بی اراده.۲- بدون فکر و تصمیم قبلی.
ب
معین
بکسور
(بُ سُ) (اِ.) مشت زن.
ب
معین
بی حد
(حَ) (ص مر. ق مر.)۱- بی اندازه، بی شمار.۲- بی کران، غیرمحدود.
«
‹
154
155
156
157
158
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها