جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بی سکه
(سِ کِّ) (ص مر.)۱- زر و سیمی که بر آن چیزی نقش نشده باشد.۲- کنایه از:...
ب
معین
بی خود
(خُ) (ص مر.)۱- بی هوش، بی حال.۲- بی اختیار، بلااراده.۳- شوریده.۴- (عا....
ب
معین
بی ناموسی
(حامص.)۱- انجام کار خلاف و یا نامشروع که باعث بدنامی و بی آبرویی میشو...
ب
معین
بی سنگ
(سَ) (ص مر.)۱- بی ارزش، سبُک.۲- بی طاقت.
ب
معین
بی خطر
(خَ طَ) (ص مر.)۱- بدون آسیب.۲- بی ارزش.
ب
معین
بی ناخن
(خُ یا خَ) (ص مر.) بی انصاف، کسی که نفعش به کسی نمیرسد.
ب
معین
بی سر و پا
(سَ رُ) (ص مر.)۱- فرومایه، پست، دنی.۲- ناتوان، عاجز.
ب
معین
بی معرفت
(مَ رِ فَ) (ص مر.)۱- فاقد معرفت.۲- فاقد شناخت یا آگاهی لازم نسبت به ا...
ب
معین
بی سامانی
(حامص.)۱ - بی ترتیبی.۲ - درویشی.۳- بی خانمانی.
ب
معین
بی مر
(مَ) (ص مر.) بی حد، بی حساب.
«
‹
157
158
159
160
161
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها