جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بی عرضه
(عُ ض ِ) (ص مر.) ناتوان، بی مصرف، بیکاره.
ب
معین
بی رنگ
(رَ) (ص مر.)۱- بدون رنگ.۲- عالم وحدت.۳- کنایه از: ساده و بی آلایش.
ب
معین
بی عدیل
(عَ) (ص مر.) بی مانند، بی نظیر.
ب
معین
بی رحم
(رَ) (ص مر.)۱- سخت دل، شقی، قسی.۲- ظالم، ستمکار.
ب
معین
بی عار
(ص مر.) کسی که از کارهای ناشایست ننگ نداشته باشد.
ب
معین
بی ربط
(رَ) ۱- (ق مر.) بدون ارتباط، بی رابطه.۲- بی اساس، مهمل.
ب
معین
بی طرف
(طَ رَ) (ص مر.)۱- کسی که تعصب ندارد.۲- دولتی که در سیاستهای جهانی دا...
ب
معین
بی دولتی
(دُ لَ) (اِمص.) بدبختی، اِدبار.
ب
معین
بی شعور
(شُ) (ص مر.) نادان، بی - عقل، احمق.
ب
معین
بی دستگاه
(دَ) (ص مر.) بی سر و سامان، بی سرمایه.
«
‹
157
158
159
160
161
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها