جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بار
(اِ.)۱- اجازه، رخصت.۲- اجازة حضور نزد شاه یا امیر.۳- دفعه، مرتبه.
ب
معین
بارعام
(رِ) (اِمر.) اجازة ورود به همگان برای حضور در برابر شاه.
ب
معین
باربر
(بَ) (ص فا. اِمر.) باربرنده، حمال.
ب
معین
باذل
(ذِ) (ص.) بخشنده.
ب
معین
بارع
(رِ) (اِفا.)۱- نیکو.۲- کسی که در دانش و کمال بر دیگری برتری دارد.
ب
معین
باربد
(بَ) (اِ.) نام استاد نوازندگان دربار خسروپرویز.
ب
معین
بادیه
(یِ) (اِ.)۱ - صحرا، بیابان. ج. بوادی.۲- کاسه بزرگ.
ب
معین
بارش
(رِ) (اِمص.) باریدن.
ب
معین
بارانی
(ص نسب. اِمر.)۱- مربوط به باران.۲- تن پوشی که آب در آن نفوذ نکند.
ب
معین
بارزد
(زَ) (اِمر.) گیاهی است از تیرة چتریان که دارای برگهای نسبتاً پهن با ب...
«
‹
14
15
16
17
18
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها