جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بی همال
(بِ هَ) (ص مر.) بی همتا، بی مانند.
ب
معین
بی سیم
(اِمر.)دستگاه فرستندة امواج الکترو - مغناطیسی که بدون نیاز به ارتباط ...
ب
معین
بی درنگ
(دَ رَ) (ق مر.) بی تأمل، فوراً.
ب
معین
بی نوا
(نَ) (ص مر.)۱- بی چیز، تهی دست.۲- بی چاره، بی سامان.۳- ناتوان، درمانده...
ب
معین
بی سکه کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) بی ارزش کردن، بی اعتبار کردن.
ب
معین
بی خیال
(ص مر.)۱- بی فکر، بی اندیشه.۲- غافل.۳- بی غم، لاقید.
ب
معین
بی نمک
(نَ) (ص مر.)۱- آن چه نمک ندارد.۲- آن که شکل یا حرکاتش توجه کسی را جلب ...
ب
معین
بی سکه
(سِ کِّ) (ص مر.)۱- زر و سیمی که بر آن چیزی نقش نشده باشد.۲- کنایه از:...
ب
معین
بی خود
(خُ) (ص مر.)۱- بی هوش، بی حال.۲- بی اختیار، بلااراده.۳- شوریده.۴- (عا....
ب
معین
بی ناموسی
(حامص.)۱- انجام کار خلاف و یا نامشروع که باعث بدنامی و بی آبرویی میشو...
«
‹
158
159
160
161
162
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها