جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بی هوشی
(حامص.)۱- بی هوش بودن.۲- بی فراستی، بی ادراکی. ؛ داروی ~دارویی که ب...
ب
معین
بی کاره
(رِ یا رَ)(ص مر.)۱ - بی کار.۲- بی هنر.۳- ولگرد.۴- بی فایده، بی مصرف.
ب
معین
بی کار
(ص مر.) کسی که کاری ندارد.
ب
معین
بیت الغزل
(~. غَ زَ) (اِمر.) بیت منتخب یک غزل.
ب
معین
بیابان گرد
(گَ) (ص مر.) بدوی، چادرنشین.
ب
معین
بیت العتیق
(ب ِ ت ُ عَ) (اِ.)خانة کهن، کعبه.
ب
معین
بیابان
(اِمر.) صحرای بی آب و علف، دشت لم یزرع.
ب
معین
بیخو
(خُ یا خَ) (ص مر.) زمینی که از علف و گیاهان هرزه پاک شده باشد.
ب
معین
بیت الحرام
(بِ تُ لْ حَ) (اِمر.) خانة مقدس و محترم، بقعة متبرک.
ب
معین
بیا
۱ - فعل امر از آمدن.۲- (شب جم.) موافقت، همراهی کن، ملاحظه کن.۳- (عا.) ...
«
‹
160
161
162
163
164
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها