جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بیزنده
(زَ دِ) (ص فا.) غربال کننده.
ب
معین
بیدلا
(دِ) (اِمر.) هذیان، سخنان بی معنی.
ب
معین
بیزار
(ص مر.) بی میل، متنفر.
ب
معین
بیدل
(دِ) (ص مر.)۱- آزرده.۲- عاشق، دلداده.
ب
معین
بیرونی
(ص نسب.)۱- خارجی.۲- بخشی از عمارت که مخصوص پذیرایی مهمانان بودهاست.۳-...
ب
معین
بیدق
(دَ) (اِ.)۱- پیاده.۲- یکی از مهرههای شطرنج. ج. بیادق.۳- راهنما در سف...
ب
معین
بیرون آمدن
(مَ دَ) (مص ل.)۱- خارج شدن.۲- نمایان شدن.۳- سرکشی کردن.
ب
معین
بیدستر
(دَ تَ) (اِمر.) پستانداری از راستة جوندگان که نسبتاً بزرگ است با وزن ب...
ب
معین
بیرون
(اِ.)۱- خارج.۲- ظاهر چیزی.۳- محلی که برای وقت گذرانی به آن جا میروند...
ب
معین
بیدر
(بَ یا بِ یْ دَ) (اِ.) خرمن (جو، گندم). خرمنگاه ؛ ج. بیادر.
«
‹
165
166
167
168
169
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها