جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بید
(اِ.) = پت: حشرهای است ریز با بالهای باریک که پارچههای پشمین را می...
ب
معین
بیزیدن
(دَ) (مص م.) نک بیختن.
ب
معین
بیدمال
(اِمص.) پاک کردن زنگ از روی آیینه، شمشیر و سلاحهای دیگر به وسیلة چوب ...
ب
معین
بیزنده
(زَ دِ) (ص فا.) غربال کننده.
ب
معین
بیدلا
(دِ) (اِمر.) هذیان، سخنان بی معنی.
ب
معین
بیزار
(ص مر.) بی میل، متنفر.
ب
معین
بیدل
(دِ) (ص مر.)۱- آزرده.۲- عاشق، دلداده.
ب
معین
بیرونی
(ص نسب.)۱- خارجی.۲- بخشی از عمارت که مخصوص پذیرایی مهمانان بودهاست.۳-...
ب
معین
بیدق
(دَ) (اِ.)۱- پیاده.۲- یکی از مهرههای شطرنج. ج. بیادق.۳- راهنما در سف...
ب
معین
بیرون آمدن
(مَ دَ) (مص ل.)۱- خارج شدن.۲- نمایان شدن.۳- سرکشی کردن.
«
‹
166
167
168
169
170
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها