جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
باربر
(بَ) (ص فا. اِمر.) باربرنده، حمال.
ب
معین
باذل
(ذِ) (ص.) بخشنده.
ب
معین
بارع
(رِ) (اِفا.)۱- نیکو.۲- کسی که در دانش و کمال بر دیگری برتری دارد.
ب
معین
باربد
(بَ) (اِ.) نام استاد نوازندگان دربار خسروپرویز.
ب
معین
بادیه
(یِ) (اِ.)۱ - صحرا، بیابان. ج. بوادی.۲- کاسه بزرگ.
ب
معین
باریک بینی
(حامص.) دقت، کنجکاوی.
ب
معین
باروت
(اِ.) مخلوطی از نیترات پتاسیم، گرد زغال و گوگرد که آن را در لولة تفنگ...
ب
معین
باریک بین
(اِفا.) خرده بین، کنجکاو.
ب
معین
بارو
(اِ.) دیوار، قلعه، حصار.
ب
معین
باریک
(ص.)۱- کم عرض، کم پهنا.۲- نازک، دقیق.
«
‹
16
17
18
19
20
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها